لبخند ماه




تمام شد به همین زودی ولی با اندکی سختی

استرس خواب ماندنهای صبح، آماده کردن صبحانه و بیدار کردن بهاری که در خواب  ناز است. نگران دیر رسیدن به مدرسه، ترافیکهای لعنتی جاده مخصوص، تحویل بهار اخمو به مهد و پیاده کردن امیرعباس بیخیال دم در مدرسه اش، حضور در کلاس درس راس  ساعت ۷ و نیم صبح و تدریس به دانش آموزان خواب آلودی که فکرشان همه چیزاست  الا درس، ظهری عجله ی برگشت و رسیدن به امیرعباسی که نیم ساعت دم در مدرسه منتظر من ایستاده است، تحویل گرفتن بهار از مهد و تحمل مشتهایی که بر من میزد به نشانه ی اعتراضش، رفتن پارک با شکم گرسنه، رسیدن به خانه و گرم کردن شام دیشب و بیهوش شدن به مدت دو ساعت، عصر هم  تدارک شام و رسیدگی به درس امیرعباس و باز خواب سر ساعت ۱۰


خسته نباشید مامانای گل، دانش آموزای بی انگیزه و همکاران  زحمتکشم

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی ولیعصر (عج) شهرستان ماکو دانلود پایان نامه دانلود رایگان مقاله sotonadin خبرنامه تهذیب همدان انجام پروژه های شبیه سازی سایه بون فراز هامون اخبار نهضت سوادآموزی دانلود سرا